روزگار سپري شده مردم سالخورده


 

نويسنده: متين غفاريان




 

نگاهي به «دوران قاجار» نوشته ونسا مارتين
 

«واقعا مرم ايران يا نهايت توکل را دارند يا دل فولاد يا کمال بيعاري» اين جمله را اعتماد السلطنه معتمد ناصر الدين شاه که شب ها برايش روزنامه مي خواند، در اوج بحران سياسي کشور در دهه پاياني حکومت قبله عالم در روزنامه خاطرات خود نوشته است؛ زماني که اعتراضات در تهران نضج مي گرفت. براي او در ميانه بحران و خرابي اوضاع، تحمل مردم توجيه ناپذير مي نمود. به توکل يا دل داري يا بيعاري فکر مي کرد و از مخيله اش نمي گذشت که اين «پدر سوخته ها» بتوانند به نحو ديگري هم داد خود را از قبله عالم و نوکرانش بگيرند. نمي دانم شما هم مانند من در خواندن تاريخ ايران و مرور حکايت وحشتناک چپاول و ستم دولت ها بر مردم با اين سوال مواجه مي شويد که چگونه مردم جان به در مي بردند؟ مردم در آن زمانه چگونه روزگار مي گذراندند؟ پاسخ اين پرسش را مي توانيد در کتاب تازه ترجمه شده «دوران قاجار» نوشته ونسا مارتين پيدا کنيد. ونسا مارتين، استاد دانشگاه لندن در حوزه تاريخ خاورميانه است. او ويراستار انتشارات مطالعه ايراني موسسه انگليسي «British Institute» و سر دبير ژورنال ايران اين موسسه است. علاقه او مطالعه سياست ايران در قرن نوزدهم است و از جمله کتاب هاي او مي توان به «زنان، دين و فرهنگ در ايران» (2001- با همکاري سارا انصاري)، «ساختن يک دولت اسلامي: [آيت الله] خميني و پيدايش ايران جديد» (2003)، «روابط ايران و انگليس از سال1800» (2009)، «انقلاب مشروطه ايران: سياست مردمي، تغييرات فرهنگي و روابط خارجي» (2010- با همکاري هوشنگ شهابي) اشاره کرد. در زبان فارسي از او مقاله «مدرس، جمهوري خواهي و به قدرت رسيدن رضاخان» در کتاب «رضا شاه و شکل گيري ايران نوين» (جامي – 1383) را خوانده ايم. کتاب دوران قاجار که عنوان فارسي اش در ترجمه اي وفادارانه مي شود «صلح قاجاري» را او در سال 2005 نوشته است. در توصيف کارنامه او اشاره کرده اند که به بررسي طبقات اجتماعي غير نخبه علاقه دارد.
عصر جديد تاريخ ايران که با تاسيس پادشاهي صفويه آغاز مي شود، ترکيبي است از تعدي و چپاول و جنگ داخلي. در عصر قاجار اين دو وضعيت به بدترين شکل با هم ادغام مي شود. حاصل دولتي است که جوئل ميگدال آن را دولت ضعيف (Weak State) مي نامد. دولت قاجار به استناد مدارک تاريخي در اداره قلمرو خود ناتوان بود. اين درحالي بود که قلمرو اسمي اين دولت حتي با تجزيه مداوم آن گسترده و به لحاظ تابعانش متنوع بود. به اينها اضافه کنيد اين موضوع بسيار بغرنج را که از ابتداي قرن هجدهم ايران ميان دو قدرت روس و انگليس گير کرد. حاصل اين معادله در زندگي مردم قرن نوزدهم ترکيبي بود از زوال اقتصاد، در معرض تعدي حاکمان حريص قرار گرفتن و تحمل تبعيضاتي که خود حاصل تفويض امتيازات به خارجيان توسط دولت بود. اگر مردم دائماً در حال لگد شدن بوده اند، چگونه زنده مانده اند؟ شورش ها و اعتراض ها در اين دوران کم نيستند اما اين اعتراضات کور نمي توانست تغييري در اين وضعيت به وجود بياورد. اين کتاب از اين منظر کتاب مهمي است. تاريخ نگاري دوره قاجار نشان دهنده تمرکز اصلي روي نيروهاي تجدد خواهي است که مي کوشند با انجام اصلاحات، وضع عمومي را بهبود بخشند. ناکامي اين اصلاح گران و بالا گرفتن بحران در نهايت سبب انقلاب مشروطه مي شود بنابراين اين دوره تا حد زيادي به اين دليل که دوره اي است قبل از انقلاب مشروطه و به آن منجر مي شود، اهميت دارد و سازوکار دروني آن تنها تا آنجا که سير تاريخي تحول به سوي انقلاب اسلامي را روشن مي کند، مهم است اما واقعا سازوکار دروني پويايي هاي جامعه قاجاري چگونه بود؟ دولت و جامعه رابطه خود را چگونه تنظيم مي کردند؟ همين سوالات به نظرم باعث شده که ونسا مارتين کتاب «دوران قاجار» را بنويسد.
کتاب او از سه جهت با کتاب هاي مرسوم و جا افتاده در زمينه تاريخ ايران قرن نوزدهم متفاوت است؛ اولا او به ايران دوره قاجار قبل از مشروطه به عنوان دوره اي که داراي ارزش في نفسه است، مي نگرد. ثانيا او نظر به جامعه و گروه هاي اجتماعي کمتر ديده شده و نه سياست و نخبگان جامعه دارد. در روايت او دولت هم هست اما او ماجراي اصلاح گران و مرتجعان، نخست وزيران و شاهان، درباريان و وزراي مختار را روايت نمي کند. قهرمان داستان او مردم هستند؛ مردمي که مي خواهند در زندگي روزمره خود و بر سياست هاي دولت تاثير بگذارند. در تاريخ نگاري مرسوم به زماني که مردم از طريق شورش و انقلاب خواسته اند تغييري ايجاد کنند، اشارات زيادي شده است اما در عوض مارتين به جاي بررسي اين مقاطع به بررسي ابزارهاي سازش آنان مي پردازد. همان طور که از عنوان کتاب هم بر مي آيد او به «چانه زني» به عنوان مقوله اي مهم مي نگرد و مي کوشد در اين کتاب جايگاه اين روش سياسي را در دل روابط دولت و جامعه ايران قرن بيستم نشان دهد. به گفته خودش، او «در صدد است تا از نظر رايج درباره مردم به عنوان قربانيان دولت فاصله بگيرد و آنان را در تلاش براي دستيابي به منافعشان موثر تر ببيند» (ص57). روش هايي که او در کتابش نشان داده وابسته به موقعيت و جغرافيا و بسيار متنوع هستند. به همين خاطر هم کتاب او روايت منسجمي ندارد و بدل به مجموعه مقالاتي شده که موارد خاصي را بررسي مي کند. توانايي ديگري که مارتين در کتاب خود در سياست روزمره ايرانيان قرن نوزدهم به آن اشاره کرده است، استفاده خلاقانه، بي اصول و جسورانه مردم از تعادل نيروهاست. سلسله مراتب سياسي و اجتماعي در سراسر ايران تقريبا مبناي مشترکي داشت اما در هر منطقه بازيگران متفاوتي وجود داشتند؛ از ايلات در فارس تا نيروهاي خارجي در بوشهر تا ترکيب متنوع نيروي روحاني در شهرهاي مختلف. به جز مقدمه اي که نويسنده کوشيده در آن مبناي تئوريک بررسي هايش را طرح ريزي کند، ما بقي کتاب به دو بخش اصلي تقسيم شده است. بخش اول به سه تک نگاري (Case Study) اختصاص يافته است. بوشهر، شيراز و اصفهان هر کدام به لحاظ چينش نيروها موارد جالبي هستند: بوشهر حضور انگليسي ها را تجربه مي کرد، شيراز شهري در ميان ايلات قدرتمند بود و اصفهان عرصه زور آزمايي دولت و روحانيت. اين بخش نحوه رفتار مردم و استفاده آنان از اين نيروهاي متنوع را به خوبي نشان داده است. همين که او سياست شهرستاني در اين دوره را بررسي کرده، کافي است که بگوييم او در کارش نوآورد بوده است.
بخش دوم متشکل از چهار فصل موضوعي است که در آنها زنان، لوطي ها و تهي دستان شهري، سربازان و بردگان بررسي شده اند. به جز زنان، مابقي اين گروه هاي اجتماعي در متون جا افتاده اي که درباره ايران قرن نوزدهم خوانده ايم، جايي نداشته اند (در اين قضاوت تنها به کارهايي که به فارسي منتشر شده اند، نظر داشته ام). نکته اي که مارتين با تيز بيني به آن اشاره مي کند، تغييراتي است که ايران آن زمان به نحو زير پوستي و آرام با آن مواجه مي شد. اين تغييرات حاصل تحول نيروهاي اجتماعي – برآمدن نيروهاي جديد – و گسترش حوزه نفوذ دولت بود که با توجه به عميق تر شدن بحران آن مناقض به نظر مي آيد. اثر او از اين جهت توصيف خوبي از ايراني است که براي شکستن پوسته اش آماده مي شد.
منبع: نشريه همشهري خرد نامه (ويژه نامه کتاب) شماره 67